لعنت به دل تنگی
هر بار که میخواهم به سمتت بیایم
یادم می افتد :
دلتنگی هرگز بهانه خوبی
برای تکرار یک اشتباه نیست
بـــه کلبـــــــــه تنــهــــاییم خـــوش اومــــدیــن
هر بار که میخواهم به سمتت بیایم
یادم می افتد :
دلتنگی هرگز بهانه خوبی
برای تکرار یک اشتباه نیست
یکی بود که یه روزی منو دوست داشت حالا رفته
یکی نبود بدونه بی خبر اون کجا رفته
همه ی قصه این بود
چه قد آسون چقد زود
یکی قلبمون رو برده سرمون چی آورده
از دست تو دلگیرم
از قصه ی تو سیرم
دیوونه شدم بی خونه شدم از دست تو میمیرم
این قصه ی ما دوتاست
میبینی چقد کوتاست
تقصیر توئه اشک تو چشام
دیوونه ی بی احساس ...
یکی بود که از امروز , شده عکس تو اتاقم
یکی نبود بدونه میاد دیگه سراغم
چقد این قصه ی تلخ
بخدا اشتباهه ...
تو چیکار کردی با این دلی که بی گناهه؟
دمش گــــــــــــرم ...
باران را میگویم ...
به شانه ام زد و گفت :
خسته شـــــدی ...
تو استراحت کن من می بارم
سختی تنهایی را وقتی فهمیدم
که دیدم مترسک به کلاغ میگوید :
هر چقد دوس داری نوک بزن
فقط تنهام نذار ...