خیابونا ...
از این خیابونا هر وقت رد میشم ...
دیوونه تر میشم بی حد و اندازه ...
باور کن این روزا هر چی که میبینم ...
فکر منو داره یاد تو میندازه ...
انگار قدمام به این خیابونا ...
وقتی که تو نیستی بدجوری وابسته است ...
انقدر که با فکرت قدم زدم اینجا ...
حتی خیابونم از قدمام خسته است ...
تو این پیاده رو ...
بین همین مردم ...
با اشتباه اما ...
خیلی تو رو دیدم ...
اینکه چرا نیستی ...
من این سوالو از ...
هر کس که میدیدم ...
صد بار پرسیدم ...
وقتی حواس تو ...
درگیر رفتن بود ...
بیهوده جنگیدم ...
تو از همون اول ...
منو نمیخواستی ...
من دیر فهمیدم ...